من پذیرفتم که عشق افسانه است

 این دل درد آشنا دیوانه است

می روم شاید فراموشت کنم

 با فراموشی هم آغوشت کنم

 می روم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزادباش

گر چه تو تنها تر از ما می روی

 آرزو دارم ولی عاشق شوی

 آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی بر خوردهای سرد را...



تاريخ : 5 / 2 / 1392برچسب:عشق,عاشقی,شعر عاشقانه, | | نویسنده : عاشق |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد
  • فال انبیاء
  • قالب وبلاگ